که بگم حواسم هست.
یه حال عجیبیه دنیا. هیچوقت فکرشم نمیکردیم اینطوری باشه این روزامون. هیچوقت فکر نمیکردیم این چیزا رو ببینیم. با این حال یه خوشحالی عمیق هست تو روزام که از شدتش نمیتونم بروزش بدم. فقط می تونم بی صدا راه برم راه برم راه برم و پادکست گوش کنم...
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 51
الان اونجایی تو زندگیم ایستادم که کلی اتفاقا افتاد کلی استرس و غم و گریه دیدم. کلی زندگی باهام هیچ جوره راه نیومد... حالا دیگه انتظار دارم از اینجا به بعد یه مدت اتفاقای خوب بیفته که بشوره ببره.
باش باهام. باش باهام که بدونم هنوزم هوامو داری...
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 48
عحیبه! وبلاگ به این قشنگی رو یه سال بیشتره به امون خدا ول کردم؟ عجب آدمی هستم من!
می نویسم باز!
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 64
مریم می گه بابا برات یه هدیه کوچیک گذاشته کنار که وقتی اومدی بدیمش بهت :(
رها می گه: بابا به هرکدوممون تک به تک گفته بود این دفعه حالم بد شد نبریدم بیمارستان. دوست دارم تو خونه م بمیرم. رها گفت خوشحالم چون فکر می کنم خوشحاله.
میلاد گفت: بابا بین خواهرزاده برادرزاده هاش تو رو از همه بیشتر دوست داشت.
گفت بابا هفتاد سالش بود ولی از من تندتر راه میرفت...
چی بگه آدم جز گریه؟
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 51
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 58
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 58
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 57
وقتی هزار با سعی میکنم و باز تکرارش میکنم. وقتی تکلیفم با خودم با دلم با زندگیم حتی با همین پی دی اف ای که جلو روم بازه روشن نیست نمیشه...
تو که جای خود داری خوب...
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 61
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 67
برچسب : نویسنده : 8before-the-dawnd بازدید : 64